هفت ساله میرم داخل آرایشگاهی تو شهرمون ، دو سه خیابون اونطرف تر خونمون ، 

 یکبار این مدیر و کارکنان آرایشگاه  تو این مدت  ازم نپرسیدند  چند سالمه ؟ 

چه کاره ام ؟!  پدرم و مادرم کیه ؟  نه از من نه از هیچ کس دیگه ای نپرسیدند !

اصل و نصبم کیه ؟! چی خوندم ؟! اسمم کیه ؟! رشته ام چیه ؟! 

 

امروز  بخاطر نبود آرایشگاه اولیم  رفتم آرایشگاه دیگه ای که یه کوچه اونورتر خونمونه هنوز زیر دستش بودم همون اول کار

ازم پرسید خانوم فلانی اسم کوچکت چیه ؟! گفتم واران (مثلا) 

 گفتم حالا بزار اسممو بدونه بیخیال مگه چی میشه !؟

بعد دوباره پرسید خانوم فلانی چند سالتونه ؟! :|

اینقدر به این سن و ساله من حساسم تو دنیای واقعی و حتی اینجا  :| 

رو بهش کردم و گفتم بنظر خودتون به چند میخورم و چندی هستم ؟!

گفت اینجور  نمیشه که ! شما بگین !

من : :| نه شوما بگین چند میزنم ؟!

اون : به ۶۵ ایی ۶۴ ایی  میخورین !درست گفتم ؟!

من : منم همون رو میزنم ! مرسی :))

اون : چی خوندین خانوم فلانی ؟!

من : خدایا این آرایشگاه رو کی به من معرفی کرد ؟(خواهرم بهم معرفی کرد :| ) 

 توبه :| بار آخرمه بیام اینجا :|  اینم به سختی پاسخ دادم :|

دروغ چرا ؟ راستشم نگفتم ! گفتم اگر رشته اصلیم رو بگم الان میاد با زبان دوم (انگلیسی)  سوال ازم میپرسه :| ازش بعید نبود !

اون : خانوم فلانی شاغل هستین دیگه ؟!

من تو دلم : اوووووف اینجا کجاست ؟ آرایشگاه است یا احیاناً ثبت احوال ؟! 

اشتباه نیومدم  یعنی من ؟! من کجا نشستم ؟! رو صندلی داغ ننشستم احیاناً؟! 

  در جوابش گفتم  فعلا در حال حاضر خیر بیکارم !

اون : پس چکار میکنین تو خونه ؟!

من : :| با اجازه تون خونه داری :| 

اون : خرج و مخارجتون کی میده ؟! 

من : :| با سکوت جوابشون رو  دادم !

اون : آها راستی شما اصالتا کجایین ؟ 

من : :|  اینجایی (اسم شهرمون رو گفتم )  هستیم !  

اون : نه منظورم اینکه اصل و نصب پدر و مادرت به کجا و کی برمیگرده ؟!

من :  بسختی و با ناراحتی آهانی گفتم و گفتم مادرم از فلان جا بودند !

اون : اونوقت پدرتون ؟! 

من : تو دلم گفتم خدایا کمکم کن ! دیگه کم آوردم!

بعد  در جوابش گفتم : اتفاقا برای خودمم مجهوله :| تا حالا از پدرمم نپرسیدم :|

اون : مگه میشه ؟! چطور میشه اصلا ! امکان نداره ! جدی اصل و نصب پدرتون چیه ؟! 

من : جدی میگم هیچوقت برام سوال پیش نیومد :| باور کنین :| 

اون : باور نمیکنم :| بگین دیگه !

من : چون ما رو نخواهین  شناخت نمیگم !

اون : بگین بخدا من همه رو عین کف دستم میشناسم !!

من : سوال بعدی :|

اون :  باشه حالا که اینطور شد  از خواهرتون میپرسم !!

من : خیلییی هم ممنونمممم ( با لحن مهران مدیری بخونین ) 


فکر کنم‌ صندلیش داغ بود وگرنه این همه سوال  و جواب در عرض بیست دقیقه

امکان پذیر نیست !

خواستم بگم معلومه شما همه رو عین کف دستتون میشناسین از بس که شما فضولین خانوووم !!

ولی سکوت کردم و پولم رو حساب و از اونجا خارج شدم و با خودم عهد بستم 

دیگه پام به اونجا نخوره و بار آخرم باشه !


باید به مدیر آرایشگاه قبلیم کلی جایزه بدم بخاطر عدم کنجکاوی خودش و همکاراش!  



مشخصات

آخرین جستجو ها